تو قحطی چشات

تحویل سال نو
تعداد بازديد : 143

تکرارِ سالای تاریک پشت سر…
سالایی که تو شون از تو اثر نبود،
نه یه نشونی و نه خط و نه خبر
یه ماهی قرمزه مرده رو آب تنگ،
که خواب آخرش یخ بسته تو چشاش…
یه سبزه‌ی کچل تو کاسه‌ی سفال،
که گندمی شدن رؤیا شده براش...
یه دسته سنبله پژمرده‌ی بنفش،
با چند تا سکه‌ی ده شاهیِ سیاه؛
یه ساعت خراب که کل زندگیش،
وقتو نشون داده، اما به اشتباه…
این سفره‌ی منه وقتی تو غایبی،
وقتی که سال نو یه شوخیه برام
وقتی که پشت هر زنگ تلفنی،
دنبال ردتم… تنها تو رُ می‌خوام…
این سفره‌ی منه، تو قحطی چشات،
وقتی که دور دور از خلوت منی؛
وقتی که لااقل واسه گذشته‌ها
یادم نمی‌کنی، زنگی نمی‌زنی…
دور از تو سال من، روزاش پر از غمه،
روزایی که توشون از تو نشونه نیست
دور از تو سال نو، از کهنه بدتره،
این سفره خالیه، این خونه خونه نیست
من پای سفره‌ام، این سفره‌ی سیاه،
تو هم کنارِ یه سفره پر از بهار.
عیدت مبارک و سالت پر از خوشی
یک بارم عید و به تقویم من بیار…

کسب درامد


 کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید